دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

بهار پر ترانه

عسل فلش کارت هاش را ردیف کرده؛ تازگی به جای سگ میگوید داگ چند روز پیش بود که صدایم کرد "مامان بییییا"با همان تشدید همیشگی روی یا. رفتم پیشش دیدم میگه "بییده" میگم چی و بدم مامان جان؟ میگه داگ /کت بده عسلو. اولش نفهمیدم.باز پرسیدم چی میخوای مامان؟؟؟ داد میزنه داگ.سگ.کت بده عسلو....خب درسته که داد زده بود اما کلی ذوقشو کردم....   ظرف های کابینت ها توی آشپزخانه رژه میروند...خانه تکانی دارم... از اتاق خواب و اتاقک عسل در آمده ام ، تازه به آشپزخانه رسیده ام... اما مگر این آهنگ میگذارد... نمیتوانم به خودم غلبه کنم... محمد نوری میخواند...مرد چوپان...میرسد از دور صدای ساز مرد چوپان...میروم با آهنگ...میروم بالا تا ابر...تا رویا...ت...
27 اسفند 1392

29 ماهگی

زندگی زیباست...وقتی مادر تو دختر کوچولوی دوساله و 5 ماهه هستم ...وقتی ثمره ی 2 سال و نیم با هم بودن و میبینم ... وقتی از اون طرف اتاق دستاتو باز میکنی و با سرعت میای شیرجه میزنی توی بغلم ...  وقتی صورتت را مثل وقتایی که خودم اینکارو میکنم میگیری بین دو تا دستای کوچولوت  و با اون دوتا چشم سیاه شیطونت زل میزی توی چشمام ... وقتی هر بار که سر نمازم میای چادر کوچولوی خودت را سر میکنی و سجاده کوچیک خودت را کنارم پهن میکنی زیر لب ذکر صلوات را میگی ... وقتی از در که میای تو بلند داد میزنی"سَلام" بگذریم که اصلا طرفم نمیای و سرتو می اندازی پایین و دور اتاق میدوی ... وقتی میبینم دستای کوچولوتو مشت میکنی یکی یکی انگشتاتو باز میکنی و قصه 5 تا ...
10 اسفند 1392

تولدانه

علی عزیزم سلام. نامت را که می برم دلم تازه می شود... .  انگار تکه ای از وجودم هستی. باور کن....  زندگی کن ... عزیز و سربلند.  تولدت مبارک.  مامان علی خوشتیپ.  لحظه شماری می کردم که روز میلادش برسد . تا  تبریک بگوییم....... و بگوییم ما هم خوش هستیم با شما..... اگر هدیه ی ناقابلم را پذیرفتی که برگ سبزی است تحفه ی درویش. اگر چنین نبود... لحظه ای چشمانتان را از روی مهربانی...ببندید! . پ ن : مامان علی خوشتیپ بابت برداشتن عکس عذرخواهی میکنم برای ورود به وب علی خوشتیپ روی عکس کلیک کنید ...
3 اسفند 1392
1